تولد 4 سالگی دختر ناز من و بابایی
اول از همه از زحمت ها و راهنماییهای دوست نازنین و هنرمندم سارا جون تشکر می کنم که تو تهیه تم تولدت خیلی کمکم کرد تا با هزینه خیلی کم بتونم برات تولدی بگیرم که خودت هم دوستش داشتی . عمه مریم و عمه حکیمه هم خیلی کمکم کردن . دست همه درد نکنه. و... اما متن دعوتنامه : عمه ،عمو ، زن عمو دارم میشم 4 ساله جشن تولد توی خونه آبا جا نمونی زود بیا کیک و شیرینی کنار هم به شادی تولدم مبارک ال آی /11 فروردین ساعت 16 این هم مدل رنگ آمیزی تولدت بود . که خودت هم رنگش کردی . البته با بی حوصلگی رنگ کردی . والا همیشه مرتب تر...
نویسنده :
مامان ال آی
18:24
امروز تولدمه هااااااااااا
عکسهای سیزده به در
اولین پست 93
سال نو مبارک
چه افسانه ی زیبایی… زیباتر از واقعیت .. راستی مگر هر شخصی احساس نمیکند که نخستین روز بهار گویی نخستین روز آفرینش است؟ نوروزمبارک ...
ادامه پست قبلی ...
اونا همگی رفتن بیمارستان و من بخاطر بچه ها و مادر بزگ و بابابزرگ که هنوز بهشون چیزی نگفته بودیم موندم خونه .... اما بعدش که با هاشون تماس گرفتم ... گفتن که آقا محبوب سکته قلبی کرده و تو کما هستش. ودکترا میگن که 48 ساعت بعد می تونیم بهتون بگیم که چی میشه .... آخرای شب بود و عمو محبوب رو به icu منتقل کرده بودن . تقریبا همه فامیل بیمارستان بودن و همه شب رو رفتیم خونه اون یکی خاله (خاله عالیه ) . خدا می دونه چطور شب رو صبح کردیم . مسئله مهم دیگه اینه که الی دختر خاله فریده و عمو محبوب که سه ماهه بارداره هنوز بی خبر بود و نمی تونستیم بهش چیزی بگیم . اونم از همه ج...
نویسنده :
مامان ال آی
7:28
رفتیم خونه بابابزرگ
دوشنبه 9 دی سال 92 بود و شما خیلی دلت برای خونه مادر بزرگ که بهشون ننی میگی تنگ شده . از یک هفته پیش برا خونه ننی دلتنگی می کنی .هرروز بهانه اونا رو میگیری و میخوای بری خونه ننی زینب تا با اسرا و اسما هم بازی کنی . منم برات توضیح می دادم که باید چند شب بخوابی و بری مهد کودک بعدش میریم خونه ننی.وبالاخره سه شنبه صبح رفتیم . دوشنبه شب چمدانمون رو آماده کردیم و به خونه هم رسیدم تا بعد از برگشت با خونه شلخته دلمون نگیره . صبح سه شنبه 10 دی ماه علیرغم همیشه ساعت 8/30 بیدارشدی و منم خودم 7/30 بیدارشده بودم و سبد چای و تنقلات ماشین رو هم آماده کرده بودم . منتظر دختر نازم بودم تا ببرمش حموم و صبحا...
نویسنده :
مامان ال آی
10:03
مهمون کوچولو .....
امروز من و شما خوشبختانه تعطیل بودیم . اما صبح خیلی زود بیدار شدی ... و از اول صبح گیر داده بودی که باهات بازی کنم . یه کم باهات بازی کردم اما چون آخر هفته هست و من یه عالمه کار خونه هم داشتم . بنابراین شبکه پویا را باز کردم تا بلکه سرگرم بشی . کارتون دیدی / نقاشی کشیدی / چند تا از کتابات رو خودت مثلا خوندی / قربونت بشم چه با آهنگ هم می خوندی ...البته من رو چندین بار صدا کردی... هوا خیلی خیلی سرده در حد 17 در جه زیر صفر . حتی روزهایی شده که به 20 درجه زیر صفر هم رسیده . با این هوا هی میگی " تو رو خدا من دلم تنگ شده بریم بیرون " با چیزی جدیدی سرت رو گرم می کنم ... میرم تا لباسا رو از ماشین رخت شویی بیارم بیرون ...
نویسنده :
مامان ال آی
17:21