واکسن یک سالگی!

سلام بر زیباترین بهانه زندگی !

مهربونم بعد از دوهفته تاخیر  بالاخره واکسن یک  سالگیت رو زدن .

اون روز  به  خاطر واکسن شما  از اداره مر خصی گرفتم . با هم رفتیم مرکز بهداشت  وخانم جاویدان  بعد از اعلام رضایت از وضعیت رشدت  ( که در حد مطلوب ) بودی ، واکسنت رو  تو دست چپت زد. یه کوچولو گریه کردی ، اما دختر زرنگ من  زود آروم شد .

وقتی دیدم روبراهی از فرصت استفاده کرده وبه کارهای عقب مونده ام  رسیدم .

بنابراین باهم رفتیم بانک ، توبانک هم خیلی دختر نازی بودی واسه خودت میخوندی و حرف میزدی. فقط چون بغلم بودی  یه خورده من اذیت شدم .

 بعدش  رفتیم ویه بلوز وشلوار سبز رنگ  واست خریدم .آی مامان قربونت بره که لباسهای قبلیت واست کوچولو شدن.

برگشتیم خونه .عصری که بابایی از سر کار برگشت وشما رو سرحال ودوپینگ دید ، گفت : مگه نبردی بهداشت ، ووقتی جواب  مثبت من رو شنید ، گفتش که هرروز براش واکسن بزن تا اینجوری حالش خوب باشه . هههههه

آخه میدونی  هربار که وقت واکسنت می رسید از یک هفته قبلش استرس  با من وبابا یی همراه بود .

عسل مامانی وقتی مریض بودی  هیچی نمیخوردی ،خداروشکر  بازم مثل همیشه داری خوب میخوری  ومن وبابایی خیلی خیلی از این بابت خوشحالیم .

ال آی نازنینم ، دایی توحید برای کادوی تولدت  سه چرخه خریده که کلی باهاش کیف میکنی  منم راننده خوبی واسه شما شدم .

راستی تلفن رو دم گوشت میگیری وهی داری حرف میزنی  ، کنترل رو طرف تلویزیون میگیری  ومیخوای  کانال عوض کنی   . توخیابونم که صدای موسیقی میشنوی  ،زود دست دست میکنی  وسرت رو می چرخونی و مثلاً نا نای  میکنی.

چون از میز ومبل وپای من وهرچیزی که عمودی وایستاده باشه ، میگیری  توهفته اخیر  هی با سر وکله افتادی  و هر بار دل من هرری میریزه . اما فرشته ها مواظبتن و خدارو شکر هیچیت نمیشه .