شیطنت هایت !
سلام به دخمل شلوغ پلوغ مامان وبابا!
عسلم نکن اینکارو.خطر ناکه .من نمیدونم جنس دستهای تپلت از چیه !
با این مقدمه میرم سراغ کارای خطر ناک شما.
بله داشتم میگفتم ، میری میشینی جلوی شومینه .هر چقدر هم شعله ش رو زیاد می کنم فایده ای نداره!
زود دست کوچولوت رو میبری ویه مشت از سنگ ریزه های داغ شومینه رو بر میداری .قبلا فقط باهاشون بازی میکردی ومشغول میشدی ، ولی این روزا تودهنت هم میذاری.
دققیقا الانم نشستی این کار رو می کنی ولی حو.اسم بهت هست .
خوشگل مامان !حسابی واسه خودت یه رقاص شدی .همچین از ته دل دست میزنی .انگار جشن حنابندان کسی هستی. به حالت نشسته قری میدی بیا وببین.
البته از اون ور هم سرت رو روی مهر وسجاده میذاری وچیزی شبیه الله اکبر میگی .(الللللللللللللللل)
وقتی بهت میگم ،بگو نی نی ................... وای با اون شیرین زبونیت میگی : جیلی!
اینقدر شیرین میگی که ، وقتی سر کار هم هستم .هی دارم با خودم جیلی جیلی میگم.
من وبابا خیلی بهت وابسته شدیم . دیروز بابایی بدون ما رفته بود بیرون .وقتی اومد خونه ، بغلت کرد ومحکم بوست کرد وگفتش که : بدون ال ای دیگه بیرون نمیرم دلم براش تنگ میشه و
نازنازی مامان ! الان مدتیه که به خاطر بدی هوا در در نمیریم .آخه تازه مریضیمون خوب شده . بخاطر همین فعلاً در در بی دردر .تا هوا کاملا خوب وآفتابی بشه .
نمیخوام دوباره گلم مریض بشه .
خیلی خیلی دوست دارم.