ال آی سر کا رمیرود !!
سلام جیگر مامان !
دیروز تو اداره وپشت کامپیوتر مشغول کار اداری بودم که دیدم با بابا جون وارد اتاقم شدید !
بابا جون آفش بود وقرار نبود سر کار بره ، به همین خاطر شما دختر وبابا باهم بودین .
اما تواداراه ی بابا اینا جلسه بود وبایستی ساعت 12 تو جلسه می بودند واسه همین هم ساعت 11:45 بود که شما رو پیش من آورد .
وقتی من رو دیدی خیلی ذوق کردی ، به طوریکه توجه همکارم رو جلب کردی .
اولش یه چند دقیقه(شاید 2 دقیقه) رو مبل ساکت نشستی وبا تعجب ای ور وا ون ور و آدما رو نیگاه میکردی اما بعش خرابکاریات شروع شد.
با هم رفتیم پشت کامپیوتر واینقدر دگمه های کیبورد رو زدی که کامپیوتر ارور داد و مجبور شدم زود خاموشش کنم.
بعدش تقویم رومیزی رو اینقدر تکون دادی که همه ی برگه هاش کف اتاق ریختند...
من که دیدم اصلاً نمی تونم باهات کنار بیام رفتیم پیش همکاران خانومم.
پیش اونا هم (ای شکمو) هر کی شکلات وخوراکی داد بهش لبخندی زدی!
بعدش یه اتاق دیگه رفتیم اونجاهم پرتقال خوردی ! وبا ماشن حساب دوست مامان کلی ذوق کردی . تو راهرو معاون اداره مون شما رو دید وکلی با هات حرف زد و بهت خوراکی داد وتو براش قهقهه زدی !
بالاخره ساعت 13:15 دقیقه شد و وقت ادرای من به پایان رسید .رفتیم که سوار تاکسی بشیم تا به خونمون بریم ،تو مسیر به همه آدما کار داشتی وبا همه حرف میزدی .
یه ربع دیگه خونه بودیم . ولی ازبس خسته شده بودی که یه ساعت بعدش خوابت برد.
عصر همون رو ازبس هوا گرم بود ،استخرت رو پر آب کردم وحسابی اب بازی کردی ...
دیدی چه روز خوبی داشتیم .
خدا جون ازت سپاسگزاریم .