نازنازی مامان سلام . با خبرهای خیلی خیلی خوب اومدم پیشت. اول از همه از همه دوست صمیمی یام که با پست "مامان غمگین " همدردی کردن تشکر می کنم و بابت کامنت های پر مهر شون مرسی می گم. عزیزیم امروز اومدم از اتفاقات خوشی که برا مون اوفتاده وقراره بیفته بگم . خدارو شکر خاله عالیه و عمو ناصر به سلامتی از مکه مکرمه برگشتن. دیگه اینکه دیشب من قرار بود برم عروسی . آماده شدم و سه تایی رفتیم به طرف تالار . قرار نبود شما رو ببرم . ولی وقتی دم در تالار رسیدیم حیفم اومد تو رو نبرم بنابراین به پیشنهاد بابایی (برای چند دقیقه )من وتو با هم رفتبم . اولش مات ومبهوت نشسته بودی ( البته روی میز ) اما بعدش گذاشتمت پا...