عسل مامان!
سلام نازنازی مامان !
خوشکلم اینقدر شلوغ شدی که غیر قابل توصیفه!
هر چیزی که می بینی با انگشت اشاره کوچولت نشونش میدی وهمش میگی "اونی اونی "! وتا بهش نرسی این حرف رو تکرار میکنی ویه کوچولوهم گریه ؟
همه چی رو بهم میریزی از کابینت ها گرفته تا دراور لباس خودت ، قفسه کتابها ، اسباب بازیهات .
مامانی تصور کن خسته وکوفته از اداره بر می گردم اما تو جیگر مامان !
من از این ور مرتب میکنم وشماهم از اون ور بهم میرزیزی !
وای خدای من ، نیم کیلو سبزی خوردن خریده بودم ، تا من اون رو پاک کنم یه شبانه روز وقت برد.
چون هروقت میخواستم بساطم رو پهن کنم شما قبل از من حی وحاضر می شدی!
آخرش هم روی اجاق گاز هول هولکی یه کاریش کردم .
ولی بی انصافی از باهوشی وخوشمزگیت نگم.
وقتی به بعضی از وسایل ممنوعه نزدیک میشی ، وازبس من و بابا "نه" گفتیم ، خودت پیش اونا میری (البته گاهی وقتا) دست نمیزنی ومیگی نه!نه!
مثل همیشه دوست دارم .