ال آی ال آی ، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 9 روز سن داره
ائلمانائلمان، تا این لحظه: 5 سال و 5 ماه و 7 روز سن داره
الناالنا، تا این لحظه: 5 سال و 5 ماه و 7 روز سن داره

@برای دخترم ال آ ی جوووونم :-) :-)

خاطره خوب با ال آی جووووون

1390/5/5 9:11
نویسنده : مامان ال آی
358 بازدید
اشتراک گذاری

 

ال آی جونم سلام

الان چند روزه که اومدم پیش شما.آخه میدونی خوشگلم من زود زود میام خونه شماو بعد از شروع تعطیلات چون شمارو ندیده بودم دلم برات پر میزد برای همین چندروز پیش، خودم تنهایی پاشدم اومدم.niniweblog.com

صبح ها که مامان و بابا میرن سر کار دوتایی می مونیم توخونه،کلی باهم بازی میکنم

نسبت به دفعه آخری که دیدمت(13تیرماه) خیلی شیطونتر شدی ماشااله و همچنین باهوش،دیگه میتونی همه رو متوجه چیزایی که میخوای،بکنی.از شیطونیات بگم:  میری میشینی تو کشوی لباسات و همه لباساتو میریزی بیرون ، یه کار دیگه  هم  که تازه یاد گرفتی بازی با برچسب هاته.برشون میداری و می چسبونی یا به دست و پای خودت یا ما، niniweblog.comدرست مثل الان که داری می چسبونی به دست من و میخندی ،از موهای مامان میگیری و پشت سرت میکشی ،اونقدر محکم که مامان صداش در میاد و شما همش میخندی niniweblog.com و

 یه سری کارای باحال دیگه. اما بعداز ظهر که مامان اینا میان یه خرده آدم فروشی میکنی.الانم که اینو مینویسم تازه از خواب بیدار شدی و داری بامن دالی بازی میکنی.niniweblog.com

راستی عسلم جمعه من و شما و مامان و بابا  
رفتیم آستارا.  niniweblog.comبااینکه هوا گرم بود اما با شما خیلی خوش گذشت وقتی رفتیم کنار دریا خواسم ببرمت تو آب ولی نمیومدی بابایی پادر میونی کرد و شمارو آورد.

وااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای

مگه بعد اون شما میومدی بیرون!!!niniweblog.com

مامانی همش میگفت ال آی بریم و شما داد میزدی نههههههههههههههههههههههههههههه بعد کم کم لباساتم در آوردی و کلی آب بازی کردی منم کلی نگات کردم و خندیدم،

خیلی شیطونی میکردی و توجه همه رو جلب کرده بودی حتی تو بازار با اون همه شلوغی اونقدر اداهای خوشگل از خودت در میاوردی  niniweblog.comکه همه نگات میکردن و بهت لبخند میزدن.

یه اتفاق جالب دیگه هم اونروز افتاد،نهاری که پخته بودیم ببریم مونده بود رو اوپن واسه همین موقع نهار رفتیم پارک و بابایی رفتن واسه ما نهار بخرن،niniweblog.com تا بابایی بیاد من و شما یه دوری تو پارک زدیم!!!

اونم چه دورییییییییییییییییییییییییییی

همش ورجه وورجه میکردی niniweblog.com و میرفتی طرف بقیه مردم و یا با صدای بلند اونا رو صدا میزدی و میگفتی بلییییییییییییییییییییییییییی

همه نگات میکردن و میخندیدن.یه دوست کوچولو هم پیدا کرده بودی که از شما بزرگتر بود یه کم هم بااون بازی کردی.

بعد نهار و یه کم استراحت برگشتیم خونه.

روز خوبی بود به هممون خیلی خوش گذشتتتتتتتتت.

نوشته شده توسط دختر خاله ندا

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

ال جون
3 مرداد 90 18:39
خوش بحالت که پیش جیلی هستی کلی ببوسش
مامان ماهان
4 مرداد 90 10:28
الهی همیشه خوش باشین
ممنونم که دلداریم دادی عزیزم


mAhyA
5 مرداد 90 1:14
سلام ای جانممم ماشالله چه دختر ناااازی چه اسم قشنگیم داره... بیاید پیش ما عکسای مسافرتمونو ببینید
مامان اسراواسما
5 مرداد 90 10:44
جیگر خاله فداتدیروز با ابجی کوثر وخاله جون کلی از شیطونیات گفتیم وخندیدیم
mAhyA
5 مرداد 90 12:29
سلام الان میتونید بیاید عکسا رو ببینید بازن مشکلی ندارن اگه تونستید ببینید خبرم کنید
مامان زهرا نازنازی
8 مرداد 90 18:18