خبرهای خوب!!1
نازنازی مامان سلام .
با خبرهای خیلی خیلی خوب اومدم پیشت. اول از همه از همه دوست صمیمی یام که با پست "مامان غمگین " همدردی کردن تشکر می کنم و بابت کامنت های پر مهر شون مرسی می گم.
عزیزیم امروز اومدم از اتفاقات خوشی که برا مون اوفتاده وقراره بیفته بگم .
خدارو شکر خاله عالیه و عمو ناصر به سلامتی از مکه مکرمه برگشتن.
دیگه اینکه دیشب من قرار بود برم عروسی . آماده شدم و سه تایی رفتیم به طرف تالار . قرار نبود شما رو ببرم .
ولی وقتی دم در تالار رسیدیم حیفم اومد تو رو نبرم بنابراین به پیشنهاد بابایی (برای چند دقیقه )من وتو با هم رفتبم .
اولش مات ومبهوت نشسته بودی ( البته روی میز ) اما بعدش گذاشتمت پایین و با اون کفشای سوتیت راه رفتی . رفته رفته دور موتورت تند می شد واز من فاصله می گرفتی .منم همش دنبالت بودم .یه چند دور سالن رو گشتی . موقع پذیرایی میوه اینا شد .توهم که موز وخیار خیلی دوس داری . من برات موز خورد کردم وخوردی وخودت هم خیار برداشتی ونوش جون کردی .
راستی یادم رفت بگم .عروسی همکارم بود .
دیدم داری خیلی شلوغ وغیر قابل کنتر میشی ، طی هماهنگی تلفنی با بابایی شما رو پیش با با بردم .
وباهم برگشتین خونه .ساعت 10/30 بود که بابایی زنگ زد وگفت برای برگشت یه فکری برای خودم بکنم چون الی جونم خواب بود.
خبر خوش دیگه ای که تواین هفته برامون اتفاق افتاده سفرم به مشهد مقدسه .فردا ( سه شنبه ) میرم مشهد ...آخ جون .
تا جمعه اونجام . از این بات خیلی خیلی خو ش به حالمه .
البته برای ماموریت اداریه .