من و دخترم !
سلام به دختر ناز و مهربونم . و سلام به دوستانم که هر وقت اومدین با پست تکراری و قدیمی مواجه شدین (ببخشین )
مامان من رو ببخش / خیلی وقته که برات ننوشتم .
سه ماهه آخر سال همیشه یه جوریه . هم کار تو خونه زیاد میشه و هم تراکم کار اداری سر سام آوره !!!
اما حالا که پیشتم خونه تکونیم تموم شده . .باید بگم که خیلی دختر ناز ی بودی در طی این چند روز که کارم تو خونه زیاد بود اما شما کلی ذوق زده شده بود ی.
واما اندراحوالات من و ال آی جونم :
1*هنوز 22 ماهت تموم نشده بود یعنی حدود 27 دیماه بود که تصمیم کبری گرفتم تا از شیرت بگیرم . خیلی اذیتم میکردی و غذا هم کم میخوردی .
دو هفته خیلی اذیت شدیم . برگشتن به خونه(از اداره ) برام کابوس شده بود و خوابودنت مشکل تر ازهمه .
شیشه شیر هم قبول نمی کردی خیلی پرخاشگر شده بودی !!
اما بعد از شیر گرفتن اشتهات خیلی خوب شد. بابایی بهت میگه همه چیز خوار. پشمک خیلی دوست داری و همش میای دم در یخچال وای میایستی و با صدای نازت میگی مشدیییییییییییییییییی( یعنی پشمک)
2* در یکی از پنجشنبه های بهمن( هفته اول ) ماه بود که بابایی شیفت شب بود ، ساعت 9/30 شب بود و داشتیم دو تایی بازی می کردیم .پشتم سوار بودی و دستات رو شو نه هام و داشتیم تاب بازی می کردیم که..... خدای من ..... دست ناز ت تو دستم بود خودت رو کشدی عقب و مچ دستت در رفت و من صدای خرچش رو شنیدم ...
تازه هم از شیر گرفته بودمت و اوج بحران عاطفیت بود .. اول به خانومی که می شناسمش و این کاره بود زنگ زدم .. اما دخترش گفت رفته کربلا ..
دست تنها بودم . هیچ کس رو هم تو این شهر نداشتم که بهش مشکلم رو بگم . بابایی هم که محل کارش خارج از شهر...
رفتم خونه همسایه که زن و شوهر میانسالی هستند . اوناهم نتونستن کاری بکنن.
به ناچار به بابایی زنگ زندم... 10/30 شب بود که خودش رو رسوند .
رفتیم بیمارستان .. عکس .... معاینه ...نهایتا 12 شب بود برگشتیم خونه و بابایی هم برگشت سر کارش....
3* واما خرید عید....
دو سه دست برات لباس خریدم . اما سیر نمیشم .. هر لباس خوشکلی می بینم مغزم دستور میده که باید بخرم . تازه یه خانومی تو نی نی سایت هست که سفارش لباس از ترکیه میگیره و از اون هم برای دختر نازم سفارش دادم وتا عید دستم میرسه .
النگوت گوچیک شده بود واست عوضشون کردیم و دوتا النگوی ناز و تپل واست خریدیم . گوشوارت رو هم عوض کردیم .
خیلی دوسشون داری .
جدیدا! به کارتون علاقه مند شدی مخصوصاً """توت فرنگی کوچولو """" هر بار که فلش رو میذارم انگار اولین بارت هست و کلی ذوق می کنی . می پری ، جیغ میزنی...تازه به فیلش هم میگی ...سیلش ....آخه به فیل هم میگی ...سیل.... دیگه من رو به اسم پری هم میشناسی !!!
عزیزکم دیگه چیزی نمونده که دوسالت تموم بشه .
راستی میخواستم از پوشک بگیرمت ...لیکن پروژه ام ناموفق موند ...چون شمای وروجک همکاری نکردی.
وای مامان یادم رفت بگم .. خوشبختانه خیلی شیر دوست داری .
منم سعی میکنم با عسل شیرنش کنم تا شما هم با رغبت بیشتری بخوری .البته تو شیشه شیر میخوری .فک کنم روز ی یه پاکت بزرگ شیر بخوری.......خدارو شکر / آخه قبلا شیر نمیخوردی ودو هفته ای میشه شروع کردی..
دیشب با خاله ندا و تو اتاق خودت خوابیدی . خاله ندا هم کلی ذوق کرده بود و میگفت امشب هم بذار با من بخوابه ...
خیلی دختر ناز و مهربون وکلی شیرین زبون شدی . دوست دارم .. .