ادامه مسافرت ...
عزیزم وقتی جلفا بودیم رفته بودیم تو یه باغ گیلاسی که انگار گوشه ای از بهشت بود .
البته تو اون باغ آلبالو و توت فرنگی هم بود که خودت می کندی و میخوردی ..
راستی دست عمه مریم و عمو ابراهیم درد نکنه که مارو تو اون باغ با صفا بردند ..
و دست عمو ناصر هم درد نکنه که شام رو تو یه رستوران ترتیب داده بودند و حسابی بهمون خوش گذشت .
راستی مامان جون منم تو شهر بابایی آش دوغ درست کردم و حسابی همه خوششون اومده بود .. البته امیدوارم ههههه.
اینم عکسای اون باغ و رستوران ....
این نمایی از شهر بابا جون ...
اینم عسلم در حال چیدن و خوردن آلبالو .. ( حسابی مستقل شدی یا )
اینم عکس رستوران .. که شما ها رفتین تو جایگاه عروس و داماد نشستین .
بازار گردی ....
ال ای جون (به قول خودش ) و طاها جون
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی