این چند وقت ....
سلام عزیز دلم !
من رو ببخش که به حدی درگیر کارهای اداری و خانگی ورسیدن به خورد و خوراک شما شدم که دیگه فرصت نمی کنم بیام اینجا .
البته همش تقصیر من نیست . سرعت نت به اندازای پایین بود که انگاری با نفت کار می کرد .منم واقعیتش حوصله م نمی کشید با این سرعت پایین بیام پای نت .
واما اندر احوالات دختر نازنینم .
روز به روز خانم تر و خوشکل تر میشی . بعضی وقتا که از مهد کودک و اداره بر می گردیم سریع میری سراغ دفتر نقاشی و مداد رنگیات و شروع می کنی به نقاشی کردن و اعلام میکنی : "دختر خوبی شدم و مامان رو اذیت نمی کنم "
قربوووووووووووون فهم و شعورت که همه چی رو درک می کنی اما بعضی وقتا عمل نمی کنی ....
دیشب برا شام سالاد الویه و سوپ درست کرده بودم ....بابایی هم نان باگت و نوشابه خریده بود ... معمولا نوشابه نمی خریم ... حالا اون روز هوس کرده بودیم ...
شما وفتی نصف نوشابه رو خوردی درش رو بستی و خیلی جدی به بابایی دادی و با شیرین زبونی گفتی : " این رو از من بگیر ، من نخورم ."
وای من و بابایی از بس خندیدیم ... شما عصبانی شدی ....
الانم خندم میاد .. دختر بامزه من ...عین خودم بامزه ای هاهاهاها ....
راستی یه خبر مهم :
دخترم از یک دیماه 91 داره تو اتاق خودش می خوابه ....
هیچ وقت فکر نمی کردم تو این کار موفق بشم ..
البته اکثر شبا منم مثل همه مامانای دیگه دارم بین دو تا اتاق رو راهپیمایی می کنم .
یه ماموریت کاری برام پیش اومده وباید برم تهران ...
اما نمی تونم شما رو اینجا بذارم . بنابراین سعی ام رو می کنم که سه تایی بریم ....حالا ببینم چی میشه .. الهی به امید توووووووووووووووووووووووووووو.