وقتی مامان ماموریت بود.....
سلام شیرین عسل مامان ....
همونطور که تو پست قبلی گفتم ، باید برا کار اداری می رفتم تهران ..
اولش میخواستم سه تایی بریم .. اما بخاطر آلودگی هوای تهران مصلحت شد که شما رو نبرم .
دوشنبه 2 بهمن رفتم و چهارشنبه 4 بهمن برگشتم .
اما هر لحظه به یادت شما و بابایی بودم .
طبق معمول تا ساعت 2 ظهر مهد کودک می موندی و بعدش با بابایی بودی ..
هر وقت با خونه تماس می گرفتم باهام حرف میزدی و من خیالم راحت می شد که حالتون خوبه .
اصلا باورم نمی شد که بتونم چند روز ازت دور باشم . شمایی که هنوز سه سالت نشده .
اما دختر مهربونم من اینقدر صبور بوده که حتی یه بار هم بهانه مامانش رو نکرده و البته باید از بابایی قدردان باشم که سر کارش نرفته و همش با شما بوده و تمام سعی اش رو کرده تا بهت خوش بگذره .
دوستتون دارم ....
راستی ادامه مطلب رو از دست ندین ها .....
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی