شیرین زبونیای عسلم :
سلام دخمل گل مامانی :
اول یه گلایه ای ازت بکنم و اون اینکه ؛ من هربار که پست میذارم ، دقیقا برعکسش برامون اتفاق می افته .. اگه ازت تعریف وتمجید کنم بد اخلاق میشی ... اگه از دستت ناراحت بشم و ازت گلایه کنم .. خوش اخلاق و منظم و مهربون می شی ..
مثلا یه هفته است که با گریه میری مهد کودک . و صبح به محض بیدار شدن میگی :" من مدرسه نمیرما ."
دیروز با گریه تحویل کمک مربی دادمت ... و حالم گرفته شد .
جالب اینجاست که ظهر که اومدم دنبالت تا بریم خونه ، با جدیت به من گفتی :" آخه چرا نذاشتی من هروش (ورزش ) کنم ".. نگو شما با خانم مربی مشغول بازی و ورزش بودین هههههههههه.
نصف شب (ساعت 4 صبح ) بیدارشدی .. هی بهت میگم مامان بخواب .... می ری تو فکر و جواب میدی : "آخه من که مامان نیستم ." .. موندم چه توضیحی بدم و از روش میگذرم .
در ادامه میگم : شبه باید بخوابی .در جوابم میگی :" مثل موی ال آی " سیاهه.الهی من قربون اون هوشت برم .
دیشب ماشین گردی می کردیم و خیلی گذرا یه کبابی رو دیده بودی ، همش می گفتی :" بابا برام کباب بخر بخورم " جای پر ترافیک بود . جاپارک هم وجود نداشت ، بنابراین رفتیم و نگه نداشتیم اما تا خونه برسی همش گفتی : آخه چرا واسه من کباب نخریدیییییییییییییی من بخورمممممممممممممم."
درسته که کباب دوست داری ، اما خوب خوردن زیادش هم واست خوب نیست .