ما اووووووووووووومدیم
سللللللللللللللللللللللللللام دوستای گلم
سلام دختر نازنینم
امروز دیگه اومدم .... ببخشین که دلواپستون کردم ... مخصوصا مونا جونم ... شرمنده که نگرانت کردم
راستش نمیدونم چطور و از کجا شروع کنم .
یه مدت دختر نازم بد جور لجباز شده بود و اذیتش بیشتر شده بود ...
اما تقریبا از هفته اول مهر میرم باشگاه . و ایروبیک و پیلاتس کار می کنم . واقعا خیلی خیلی حالم خوب شده . حتی 3 کیلو و یک سایز هم کم کردم .هوررررررررررررا
دختر نازنینم هم هزار ماشاالله واسه خودش خانومی شده .
یه وقتایی با من میره باشگاه و وقتی خونه بر می گردیم همش ادای من و مربی رو در میاره . عین مربی ما میگه " دم ، بازدم" و جالب اینکه ، با لحن خود مربی میگه .
مامان قربونت برم یه مدتی هم گیر داده بودی که " خونمون خوشکل نیست " و یه خونه دیگه بریم .
بابا ی مهر بون هم یه چند هفته ای دنبال خونه گشت و خونه خودمون رو هم بنگاه گذاشت ... اما فعلا منتظریم بینیم چی میشه ....در همین حال که دنبال خونه مناسب بودیم .... یه اتفاق جالب افتاد.... معمولا وقتی من و بابایی نماز می خونیم توهم چادرت رو میذاری روسرت و میای با ما نماز میخونی . آخر نماز هم یاد گرفتی که دعا کنی و از خدا میخای که مامان و بابای الای و خود الای مریض نشن ..یه روز بهت گفتم ، دعا کن خونه بزرگتر بخریم و شما دلبندم جواب دادای " نه خدا اونو قبول نمی کنه "!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
یه خبر دیگه اینکه : دیروز تو مهد کودک بهت یونیفورم داده بودن. خدا میدونه با چه ذوقی اومده بودی خونه ....
خودت لباست رو تو آویز گذاشتی و تو کمدت جا دادی.
امروز صبح هم به عشق اون لباست بیدار شدی و خودت خواستی که موهات رو خرگوشی ببندم .
صورتت رو هم شستم و مانتو و شلوارت رو هم پوشیدی . و شاد و و خوشحال راهی مهدت شدیم .
راستی من و بابایی از اول با هات فارسی صحبت کردیم اما خودت هم ترکی رو کامل یاد گرفتی و خیلی شیرین تر صحبت می کنی .