شیرین زبانیهای عسل مامانی .....
عسلکم ... به حدی شیرین زبون و حاضر جواب شدی ، که فقط بوسه بارانت می کنم .
اما یه عادت بدی داری که شیرت رو تو لیوان نمی خوری و باید تو شیشه شیر بدم تا بخوری . اوج فاجعه اینه که : بعدش هم شیشه شیر خالی رو می خوری . هر چقدر هم بگیم که نخور ، قبوا نمی کنی و دلخور می شی .
منم آخر هفته شیر طبیعی می خرم . خامه شرو هم می گیرم که دهنت نره و چون می گی "(( وقتی خامه ش دهنم میره ، چندشم میشه ))
پری شب شیرت رو خوردی و خواستی شیشه شیر خالی رو بخوری که عصبانی شدم و به شوخی گفتم : می کشمت اگه شیشه شیر خالی بخوری !!!!!
بغض کردی ، چشات پر اشک شد . با گریه و خیلی سوزناک گفتی: " باشه منو بکش ، بذر خدا من رو از شما بگیره تا زندگی وحشتناکی داشته باشیین . تو بابایی تنها بمونین ."""
وای من قربون اون حرف زدنت بشم . طوری خرف زدی که پشیمون شدم از گفتنم .
یه روز هم داشتی تو اتاقت بازی می کردی که به من گفتی : " مامان من امیدم رو از دست نمی دم "
بغلت کردم و یه بوس از اون دهنت . وازت پرسیدم این حرف رو از کی یاد گرفتی : جوابدادی و گفتی : خودم بلدم .
من میرم برای این جمله های قشنگت .