ال آی ال آی ، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 19 روز سن داره
ائلمانائلمان، تا این لحظه: 5 سال و 5 ماه و 17 روز سن داره
الناالنا، تا این لحظه: 5 سال و 5 ماه و 17 روز سن داره

@برای دخترم ال آ ی جوووونم :-) :-)

لغتنامه ال آی !!

دختز نازم! تو این پست میخوام از  کلمه هایی بگم که تو بکار می بری ، البته همه چی میگی الا مامان .  - آب / نام نا ( به همه خوردنیهای غذایی  میگی ) /میسی (مرسی) - با با (عکس بابایی رو می بینی و میگی باببا و بوسش می کنی) - وقتی دالی بازی می کنی میگی جییییییییی جی - سه ( وقتی میخوام قطره آهن ومولتی ویتامینت رو بدم . تعداد قطره ها رو می شمرم  به خاطر همین تا قطره هات رو می بینی میگی 3 سه ). قر بوم دختر شیرین زبونم برم .   ...
20 تير 1390

مامان غمگین !

سلام بر دختر ناز م! سنگ صبور مامان ، اومدم از دلتنگیام بگم .با اینکه همه تو خانواده ی مامان خوشحالن ، اما یه دلتنگی عجیبی به سراغم اومده . همش دوست دارم گریه کنم ولی اینکارو نمی کنم. بغض عجیبی دارم. دوست دارم یه کس که من رو می فهمه ودرک می کنه باهاش صحبت کنم . البته دیروز یه عالمه با خاله سحر- دوست جون مامان-صحبت کردم (چت) ویه ذره آروم شده بودم  اما از صبح امروز  اینقدر  دلم گرفته که  منجر به سردرد هم شده . الان که اینجام ودارم برات می نویسم  شما در نهایت شادمانی وخوشحالی پیش خاله ها ودختر خاله هات هستی . آخه قضیه اینه که خاله عالمه وخاله فریده با المیرا ورضا وجواد وکوثر  و...چندتای دیگه تو خونه...
5 تير 1390

دو نفر ونصفی!

      ا ل آی عزیزم ، بازم سلام ! میوه شیرین باغ زندگی مامان  وبابا ! دیروز با هم رفتیم دردر .اما این دفعه سه تایی. دیگه موقع لباس پوشیدن گریه نمکنی که هیچ ،خودت هم تو پوشیدنشون همکاری می کنی .اول از همه هم میخوای کفشات رو بپوشی. سعی می کنی جورابت رو پات کنی .وکلاهت رو روسرت میذاری.     بله اینطور بود که بابایی با کمک خودت لباست رو پوشوند ومنم آماده شدم ورفتیم -پیش بسوی -نمایشگاه مبلمان ولوستر .،که از تهران آمده بودن. همش به لوسترها که زیباییشون چشم رو می نواخت  ،اشاره می کردی  ومارو نزدیک اونامی بردی . بعد از اونجا  رفتیم دریاچه شورابیل ،  وسر ک...
1 تير 1390

نصیحت مادرانه

ع زیز دل مامان وبابا! مراقب  افکارت باش که آن ،گفتارت خواهدشد . مراقب گفتارت باش که آن ،رفتار خواهدشد .   مراقب رفتارت باش که آن ، عادت خواهدشد . مراقب عادتت باش  که آن ،شخصیتت خواهدشد . مراقب شخصیتت باش که آن ،  سرنوشت خواهدشد . ...
1 تير 1390

یک اتفاق بد!

ال آی نازم ! دختر باهوشم ،امروز تولد پسر دایی رادین هست . به خاطر همین دیروز رفتیم  بازار .هم یه سری کار داشتیم به اونا برسیم وهم اینکه کادو بگیریم . ندا هم قرار بود بیاد ..اومد .شما وندارو باهم تو خونه گذاشتیم ومن وبابایی رفتیم دردر . سوار ماشینمون شدیم ورفتیم  به طرف بازار .چون موقع ترافیک بود  ماشین رو تو یک خیابون فرعی  که بیشتر شبیه پارکینگ بود ،پارک کردیم ورفتیم .البته با جاییکه ما می رفتیم کلی فاصله داشت . به طرف چهارراه  به راه افتادیم .چند متری رفته بودیم  که من گفتم کاش با تاکسی می آمدیم . یا  حالا که ماشینو  آوردیم با ماشین  خودمون تا بازار مرکزی می رفتیم .چند قدم ب...
1 تير 1390

چیه ؟چیه؟

چیه !چیه! سلام دختر گلم. بعداز چند روز غیبت اومدم که از شیطونیات بگم . عسلم اینقدر ناز میگی چیه؟ چیه؟ سرت رو هم چند دور حین گفتن چیه ؟ می چر خونی . نه گفتنت هم خیلی شیرینه .وقتی پیش منی وبابا یی میخواد بغلت کنه  محکم وکوبنده نهههههههههههههههه تحویلش میدی . وقتی لباسای دردر میبینی تند تند  میای پیش ما تالباست رو بپوشونیم و خوشحال وسرحال هی میگی در در در .... ی ک هفته است که میخوای سر پا وایسی وبرای راه رفتن در تلاشی !)الان دقیقاً ا سال و دو ماه و ١٢ روز و ١ ساعت و ٢٠ دقیقه هستی . یه تاز وارد هم که میاد خونمون (غیر از من وبابا جون ) زود سر پا  می ایستدی وهنر  نمایی میکنی . ر استی مام...
1 تير 1390