بالاخره خوابیدی !!!!!!!
دیدم خبری از خوابیدن شما وروجک نیست از ساعت 6 به بعد شروع کردم به جمع و جور کردن ریخت و پاشهای شما ... با گوشت چرخ کرده هم واسه شما کباب درست کردم .. بقیه ش رو هم واسه خودمون کوکو درست کردم ..که کمی از کباب رو خوردی . دیگه واقعا دوتامون خیلی خسته شده بودیم . نه تلویزیون می تونست برامون کاری بکنه و نه اسباب بازیها .. روسری رو دور کمرت بستی و میگی مامان بیا نانای کنیم .. شدم همبازی شما و جرات ندارم به هیچ کدوم از دستورات شما نه بگم .هههههههه همه برنامه ریزهام برای مرتب کردن خونه و یه سری کارهای خونگی به هم خورد .. ساعت 7/15 شده زنگ میزنم به گوشی همراه بابایی و اعلام وضعیت میکنم ...اما میگه ترافیک هست و توراه...
نویسنده :
مامان ال آی
7:37